کد مطلب:53270 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:229

صفات انسانی امام علی











قریش از قوی ترین قبایل عربستان بود و به شاخه هایی چند تقسیم می شد كه خانواده ای امیه و هاشم از آنها بودند. این دو خانواده به علت داشتن جرأت، سخاوت، شجاعت، فصاحت و خوش بیانی معروف بودند، اما خانواده هاشم علاوه بر اینها به علت تقوا و پاكدامنی ترجیح داده می شد، زیرا محمّد (ص) پیغمبر بزرگ اسلام از این خانواده برگزیده شد.

تمام صفات مذكور در ذات و طبیعت امام علی (ع) جمع شده بود زیرا پدر و مادرش هر دو از خانواده هاشم بودند.

مورخین می نویسند: امام علی از كودكی تحت سرپرستی پیغمبر قرار گرفت. او كودك بااستعدادی بود و با آموزش و تربیت پیغمبر (ص) رشد و نمو نمود.

قوای عقلانی و ذهنی و قوه ی ادراك او، آنچنان تند و سریع بود كه در سن نه سالگی به محمّد ایمان آورد، آن ایمانی كه خیلی بیشتر از آنچه شخص بتواند در آن سن و سال تشخیص دهد و در آن زمان برای هیچ كس مثل حضرت علی (ع) این چنین فرصت مناسب به دست نیامد.

منظور اصلی تعلیمات پیغمبر، پرستش خدای یكتا كه سرچشمه ی

[صفحه 137]

رحمتهای بی پایان است، و فرقی بین دو نفر نیست مگر به پرهیزكاری و دانش، و تمام مردم در برابر خدا مساوی اند چه سیاه و چه سفید، زیرا همه ی مردم از خاك آفریده شده اند و عاقبت به خاك برمی گردند، در نتیجه این تربیت، انسان به ارزش خود پی می برد و فقط خدا را پرستش می كند و عقیده به سایر چیزها در امور بی اثر و بی نتیجه است، بنابراین هیچ كس حق ندارد به واسطه ی اشراف زادگی و حسب و نسب زورگویی كند و هیچ كس نبایستی به خاطر ثروت و دارایی دیگری به او تعظیم نماید.

امام علی (ع) با این گونه تعلیمات در مكتب پیغمبر پرورش یافت و اساس كارهای او بر این قبیل آموزشها قرار داشت و از صفات خوب و پسندیده او اعتماد به نفس بود.

گویا مقدّر شده بود او جانشین پیغمبر گردد تا پیام و نتیجه ی نبوّت را ادامه دهد اما تاریخ می گوید كسی كه می توانست این وظیفه ی الهی را پی گیری كند، خانه نشین شد و مردم از تعلیمات او دور نگه داشته شدند. البته اعتماد به نفس شامل كلیه ی صفات قابل تحسین است مثل شجاعت و جرأت و عفو و بخشش و غیره.

او در ده سالگی در جواب پیغمبر گفت: «من به تو ایمان می آورم و از تو حمایت می كنم در جایی كه بزرگان قریش به واسطه ی دین جدید در غضب بودند.» تاریخ نشان می دهد كه هر چه گفت عملی كرد.

نشانه های بسیاری از جرأت و شجاعت سرتاسر زندگی اش ظاهر شده اند، چه در عمل و چه در گفتار.

او در شب هجرت (مهاجرت پیغمبر از مكه به مدینه به علت آزار مردم) در بستر پیغمبر خوابید تا او را از شرّ دشمن نجات دهد. با وجود خطرهای بزرگی كه او را برای آن كار تهدید می كرد، جان خود را به خطر انداخته آن كار را انجام داد.

[صفحه 138]

از آن زمان كه اولین جنگ با بت پرستان مكه در گرفت، تا آخرین جنگ او با خوارج نهروان، جنگ آوری نبود كه جلو او بیاید و كشته نشود و از ترس جان فرار نكند. او چنان بی باكانه به دشمن حمله می كرد كه گویا به استقبال مرگ می رود یا مرگ از هیبت او فرار می كند.

جنگ تن به تن او در آغاز جوانی با یك قهرمان با تجربه و جنگجو چون عمروبن عبدود كه به اندازه ی هزار سرباز به حساب می آمد، داستان ساختگی نیست. امام علی (ع) او را به زمین انداخت و سپس سرش را از تن جدا كرد. وقتی كه او بر روی سینه عمرو قرار گرفت تا سرش را برگیرد عمرو جسارت كرده، آب دهان به صورت امام افكند. او بلند شد و اطراف میدان شروع به قدم زدن نمود. وقتی كه از او سؤال شد به چه سبب شروع به قدم زدن نموده، جواب فرمود: «من از عمل جسارت آمیز او به خشم آمدم و اگر سر او را در آن لحظه جدا كرده بودم من از خودم انتقام گرفته بودم، اما من با قدم زدن خشم خود را خاموش تا كارم برای رضای خدا خالص باشد.» این عمل حاكی از احساسات بی آلایش او نسبت به خدا بود. او همیشه قبل از شروع جنگ پیشنهاد صلح می داد، چون از صلح ناامید می شد، مبادرت به جنگ می نمود زیرا به عقیده ی او كسی كه جنگ شروع كند در حقیقت ظالم است و روبه رو شدن با ظالم شرعی است. برای این منظور بدون اسلحه در جنگ جمل جلو آمد تا با طلحه و زبیر كه تا بن دندان مسلح بودند آشتی كند. در این جنگ او بر سرسخت ترین دشمنانش غالب آمد، سپس آنها را بخشیده، اجازه داد به هر كجا كه می خواهند بروند در حالی كه آنها به فرماندار بصره شبیخون زده و او را شكنجه داده بودند.

وقتی كه امام در پایان جنگ رفت تا به عایشه تسلیت بگوید، بانوی خانه به نام صفیه جلو آمد و كلمات زشتی بر زبان جاری كرد زیرا او به

[صفحه 139]

واسطه ی از دست دادن شوهرش در جنگ داغ دیده بود. بعضی از اطرافیان امام خواستند او را تنبیه كنند اما امام مانع شد و فرمود: «او با من بدزبانی كرد و به من مربوط است كه او را مجازات كنم یا عفو نمایم.» سپس وارد اتاق عایشه گردید و به جای اینكه او را برای آن عمل زشت (بسیج سپاه بر علیه امام) مؤاخذه كند، او را محترمانه به مدینه فرستاد. وقتی كه معاویه در صفین آب را بر روی سپاه امام بست تا آنها را با تشنگی وادار به تسلیم نماید و از باز كردن آب امتناع ورزید، عراقیها وقتی كه با شمشیر مانع را برطرف و محل آبشخور را تصرّف كردند می خواستند انتقام خود را از آنها بگیرند و مانع آب برداشتن دشمن شوند ولیكن امام فرمود: «بدی را با بدی جبران مكنید، آن دور از انسانیّت است».

دشمنانش (خوارج نهروان) اجازه داشتند كه به كوفه آمده رفت و آمد نمایند با وجودی كه دردسرهای زیادی فراهم می كردند، حقوق آنها را از بیت المال قطع نفرمود.

در زمانی كه خلیفه بود روزی در كوچه های كوفه عبور می كرد، با زنی برخورد نمود كه كوزه ی آبی بر دوش حمل می كرد و مرتب نفس می زد. او پرسید: آیا كمك می خواهید؟ وقتی كه فهمید شوهرش را در جنگ از دست داده و او را با چهار كودك تنها گذاشته است، امام برای كمك به آن زن به خانه اش آمد تا با او در كارِ خانه كمك كند.

این طور شایع است كه روزی او یك مرد مسیحی پیری را دید كه باری سنگین بر پشت گرفته و با زحمت زیاد آن را حمل می كند. به نظر می رسید كه او مجبور است در آن سن و سال برای گذران زندگی این چنین سخت كار كند، بنابراین به خزانه دار دستور فرمود كه همه ماهه

[صفحه 140]

هزینه ی زندگی او را پرداخت نماید. امام علی (ع) به این طریق اساس بیمه های اجتماعی امروز را پایه گذاری كرد.

وقتی كه به یك مسافرت كوتاهی اطراف كوفه رفته بود، در راه بازگشت با یك نفر كلیمی همسفر شد، آنها در موضوعات مختلف شروع به بحث و گفتگو كردند. موقعی كه آن مرد كلیمی خواست از امام جدا شود، امام یك مسافتی با او همراهی كردند. آن مرد كلیمی علت آن را پرسید. امام فرمودند: «ما از ملازمت و دوستی با یكدیگر هر دو لذّت بردیم، دوستی ما ایجاب می كند كه مقداری راه از تو مشایعت كنم.» در نتیجه آن مرد كلیمی بعد از دیدن این همه تواضع و ادب خود را به اسلام تسلیم نمود.

آیا تاكنون شنیده اید كسی به بازماندگانش سفارش كند تا با قاتلش به مهربانی رفتار شود؟ هیچ كس جز علی نبود. او به فرزندش امام حسن (ع) فرمود: «به او نگاه كن چگونه مضطربانه به این سو و آن سو نگاه می كند، همان شیری كه من صرف می كنم به او نیز بنوشانید و همان خوراكی كه خودتان میل می كنید به او نیز بخورانید. اگر بهبودی حاصل نمودم من خودم بهتر می دانم با او چگونه رفتار كنم، در غیر این صورت اگر طاقت دیدن او را دارید عفو كنید و الاّ او را با یك ضربه به قتل رسانید. مبادا او را مثله كنید (اعضای بدنش را جداجدا قطع كنید)، زیرا من از پیغمبر (ص) شنیدم كه می فرمود": حذر كنید از مثله كردن اگرچه با سگ هار باشد". او پس از یك مكث كوتاه سپس فرمود: مبادا كسان دیگری را به اتهام دست داشتن در كشتن من به زندان افكنید یا به نام قتل خلیفه به ناحق خونریزی كنید.»

به طوری كه قبلاً گفته شد قسمت جنوبی ایران، در زمان خلیفه ی

[صفحه 141]

دوم، عمربن خطاب، به دست مسلمانان گشوده شد. هرمزان والی خوزستان با غلام جوانش ابولؤلؤ به عنوان غنایم جنگی به مدینه فرستاده شدند. این غلام جوان به مغیره كه مردی با نفوذ و در تمام عربستان به سیاستمداری معروف بود، بخشیده شد.

ابولؤلؤ شكایتی بر علیه صاحبش نزد عمر طرح كرد ولكن عمر به دادخواهی او توجهی نكرد و عاقبت خلیفه به دست او كشته شد.

عبیدالله فرزند عمر، هرمزان را به اتهام دست داشتن در قتل پدر بدون اینكه دفاعیات او را گوش كند به قتل رسانید.

امام علی (ع) از این عمل به خشم آمد و به عثمان اصرار فرمود تا انتقام قاتل هرمزان را از كشندگانش بگیرد ولی عثمان به بهانه اینكه خانواده عمر از مرگ پدر داغدار هستند و برای آنها غیرقابل تحمّل است تا دوباره داغدار شوند، اقدامی به عمل نیاورد.

اما امام علی (ع) قصد خود را بر علیه فرزند عمر بروز می داد و می فرمود: «من نمی توانم زیر بار این بی عدالتی بروم، اگر بر فرزند عمر مسلط شدم طبق قانون شریعت و به قدر لازم او را تنبیه خواهم كرد.»

عثمان فكر می كرد اسلام یعنی برتری عرب بر غیرعرب اما برعكس امام علی (ع) عقیده داشتند، كه «اسلام دین كامل و برای تمام بشر ایده آل است و آن منادی بی طرفی و تساوی حقوق انسانها می باشد.»

طبق قاعده كلی چیزهای ضد یكدیگر با هم جمع نمی شوند و به ندرت اتفاق می افتد كه شخصی با یك یا دو خصلت پسندیده با صفات اختصاصی دیگری مشهور شود زیرا همه طبیعتی قبول نمی كند تا چند صفت انسانی را در خود پرورش دهد و هر صفتی یك میزان رشد

[صفحه 142]

مخصوص به خود دارد و همچنین هر طبیعت انسانی زمینه ویژه ای برای ظهور صفات ویژه خود دارد، بنابراین هیچ گونه توافقی برای رشد و ظهور صفات مختلف بین آنها نیست و این ناسازگاری اجازه نمی دهد صفات دیگری رشد و نمو نمایند.

اصولاً فرماندهان بی باك و شجاع اغلب بی رحم هستند و ما با چشم خود می بینیم وقتی فرماندهی وارد شهر فتح شده می شود، آن را به آتش كشیده بدون رعایت حال سالمندان و كودكان با خاك یكسان می كند، اما امام علی (ع) كه بی باكی و شجاعتش تا آن اندازه بود كه جنگجویی جرأت روبه رو شدن با او نداشت، در همان حال برای زنی كه چیز سنگینی را بر دوش گرفته یا بر مرد پیری كه عذاب می كشد تا امرار معاش كند احساس رقّت می كند و به كمك آنها می شتابد.

حضرت امام حسن به اتفاق جمعی از یارانش از كوچه های كوفه عبور می كرد كه ناگهان ناله ای از خرابه ای شنید، حضرت وارد خرابه گردید. پیرمرد زمین گیری كه سخت گرسنه بود مشاهده نمود. او گفت یك مرد خوش خُلق و مهربانی هر روز می آمد و با خوشخویی مرا غذا می داد. امروز سه روز است كه او سراغ مرا نگرفته است. امام حسن فرمود: آن مرد مهربان پدر من حضرت امام علی بود و امروز سه روز است كه به قتل رسیده است.

آری، او هم نترس و بی باك بود، هم نسبت به فقرا مهربان. امام علی (ع) كلیه ی صفات متضاد را با هم داشت، مثل بزرگی با تواضع و فروتنی، جرأت با دوراندیشی و احتیاط، شجاعت با گذشت و اغماض، سخاوت و بخشندگی با میانه روی و عفو و بخشش با قدرت و توانایی.

و مهمتر آنكه كردار را با گفتار وفق می داد به طوری كه او خودش

[صفحه 143]

فرموده است: «آنچه كه من به شما می گویم انجام دهید من خودم اول پیش از شما انجام می دهم و آنچه را كه من از شما نهی می كنم من اول آن را برای خودم قدغن می نمایم.»

قرآن می گوید: «شما كه ایمان دارید چرا چیزها گویید كه نمی كنید و نزد خدا سخت مورد غضب است كه آنچه نمی كنید بگویید. (سوره ی صف، آیات 2 و 3)».

آری امام علی (ع) آنچه می گفت عملی می كرد.

او در یكی از خطبه هایش می فرماید: «من شما را با عدالتم به لباس ایمنی و اطمینان پوشاندم و با گفتار و كردارم فرش فضیلت و تقوا را برای شما گسترانیدم.»

در زمینه ی صفت پسندیده او كه مورد تحسین خدا واقع شد، حدیث معتبری نقل شده است: حضرت امام حسن و امام حسین در طفولیت دچار تب شدیدی گردیدند. والدین آنها امام علی (ع) و حضرت فاطمه (س) و همچنین كمك كارِ خانه به نام فِضّه نذر كردند كه سه روز روزه بگیرند به امید اینكه خدا آنها را شفا بخشد. در شب هنگامی كه آنها خواستند روزه را به موقع افطار نمایند، مرد فقیری درب خانه را كوبید و تقاضای كمك نمود، آنها آن خوراك مختصری را كه خودشان محتاج آن بودند به فقیر دادند. به همین طریق، دو شب بعد غذای افطاری خودشان را به یك نفر یتیم و یك نفر اسیر بخشیدند. بنابراین چند آیه از قرآن این چنین نازل گردید: «آنها (نیكوكاران) به نذر وفا كنند و از روزی كه شرّ آن انكارپذیر است (روز قیامت) بیم دارند، غذا را با آنكه احتیاج دارند به مستمند و یتیم و اسیر دهند... پس پروردگارشان از شرّ این روز نگاهشان دارد و آسانی و شادمانی پیششان آرد و برای آنكه صبر كردند بهشت و

[صفحه 144]

لباسهای ابریشمی پاداششان دهد. (سوره ی دهر، آیات 11 و8 و7 و 12).»

تمام مفسّرین اسلامی چه سنّی و چه شیعه این حدیث را زیر آیه های مذكور نقل كرده اند.

او همیشه به سربازانش می فرمود: نه فراری را تعقیب كنید و نه زخمی را در میدان جنگ بكشید.

یك روز در مسجد چنان با حرارت و فصاحت كامل جهت ترغیب مردم برای جهادِ در راه خدا صحبت می كرد كه یكی از دشمنانش از خوارج با تعجب بسیار گفت: «دریغا كه این بی دین چقدر دانشمند است.» بعضی از پیروان امام خواستند او را مجازات كنند، امام مانع شد و فرمود: «او فقط به من ناسزا گفت، من شخصاً بایستی مجازات كنم یا او را ببخشم.»

[صفحه 145]


صفحه 137، 138، 139، 140، 141، 142، 143، 144، 145.